جدول جو
جدول جو

معنی جای پا - جستجوی لغت در جدول جو

جای پا
اثر، پی، رد، نقش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاغ پا
تصویر زاغ پا
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سراکوفت، سرکوفت، نکوهش، ملامت، پیغاره، تفش، سرزنش، بیغار، عتیب، بیغاره، تفشه، طعنه، تفشل
برای مثال کبک خرامنده به صحن سرای / کبک روان را بزده زاغ پای (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ پا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاپا
تصویر جاپا
ردپا، اثر، جایی که پا بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی پا
تصویر بی پا
بی اصل، بی اساس، کنایه از بی ثبات، ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جای باش
تصویر جای باش
جای اقامت، محل اقامت، خانه، سرا، منزل
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
چای پزنده. پزندۀ چای. چایچی. قهوه چی. چای فروش
لغت نامه دهخدا
های های، هایاهای، شور و غوغای ماتم زدگان، صدای گریۀ مصیبت زدگان و واقعه دیدگان:
های و هوئی میرسد امشب به گوش هوش باز
همنشین از گریۀ پرهای ها معذور دار،
میرزامؤمن استرابادی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی قنابری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
زاغ پای، کنایه از طعنه و سرزنش باشد، (برهان قاطع) (غیاث اللغات)، و با لفظ زدن مستعمل میشود، (آنندراج)، طعنه، ملامت، سرزنش، طنز:
زاغ زبانی که ز فر همای
کبک روان رابزند زاغ پای،
امیرخسرو (از آنندراج)،
کبک خرامنده بصحن سرای
کبک روان را بزده زاغ پای،
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پرخان (؟) پای بود. (لغت نامۀ اسدی) (اوبهی). شرخاک. آواز پای:
باز کرد از خواب زن را نرم و خوش
گفت دزدانند و آمد پای پش.
رودکی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز، در 30 هزارگزی خاوری قلعه زراس واقع است، در جلگه واقع و هوای آن معتدل است و 320 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ یِ)
عرقوب. پی پاشنه. رجوع به پی (بمعنی عصب) شود: عقبه، پی که از آن زه سازند. (منتهی الارب).
- پی پاخشک، آنکه دیر از کاری بازآید
لغت نامه دهخدا
تصویری از های ها
تصویر های ها
هیاهو شوروغوغا، فریاد وناله ماتم زدگان: (های وهویی میرسد امشب بگوش هوش باز همنشین ازگریه پرهای هامعذوردار) (مومن استرابادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدای پا
تصویر صدای پا
شرفاک شرفانگ شرفالنگ آوای پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جای باش
تصویر جای باش
محل اقامت، خانه سرا منزل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان پاک
تصویر جان پاک
روح خالص و نا آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساق پا
تصویر ساق پا
ساگ پا پتیشان زنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغ پا
تصویر زاغ پا
کنایه از طعنه و سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای پش
تصویر پای پش
آواز پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاپا
تصویر جاپا
جای پا ردپا ایز اثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از های پر
تصویر های پر
اپر ابر پیشوندی است
فرهنگ لغت هوشیار
((پَ))
نوعی عمل جراحی که در آن برای تغییر مسیر یکی از جریان های طبیعی بدن مجرایی فرعی را در محل پیوند می زنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جای باش
تصویر جای باش
محل اقامت، خانه، سرا، منزل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغ پا
تصویر زاغ پا
کنایه از سرزنش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جای گاه
تصویر جای گاه
مقام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جای باش
تصویر جای باش
آهل
فرهنگ واژه فارسی سره
چوبی با عرض و طول و قطر مشخص که در ساختمان به کار ورد
فرهنگ گویش مازندرانی
محل ورود به باغ یا مزرعه، پله ی چوبی در دو طرف پرچین برای
فرهنگ گویش مازندرانی
نگهبان شالی زار و باغ
فرهنگ گویش مازندرانی
محل زدن میخ چوبی بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
از سبزی های خوردنی جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
این جا و آن جا، این ور و آن ور، پنهان، صوتی برای لانه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
سلفگیاهی شبیه اسفناج است، گیاهی دارویی که آن را با دست
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی کنه ی کوچک جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی